بعضی وقتها آدم از یه چیزهایی واقعا تعجب می کنه! مثلا اینکه حس کنی دارن دودرت می کنن! حس کنی حوصله تورو ندارن ولی در حرف و رفتارشون بخوان خلافش رو نشون بدن... حس کنی که بعضی وقتها می خوان ازت استفاده ببرن... حس کنی که هر حرف و رفتاری می تونه یه مفهوم دیگه ای داشته باشه... بدتر از همه در این مورد اینه که حس کنی معنی کاملا خلاف اوون چیزی که می بینی رو میده! یا اینکه حس کنی داری به همه رو بازی می کنی ولی همه (خب همه که اهمیت ندارن! اونایی که بران اهمیت دارن) دارن پشت و رو بازی می کنن!
جالب تر از همه اینکه... مدتها بود به این حس ها هیچ توجهی نمی کردم... نه اینکه برام مهم نبوده، بیشتر به خاطر اینکه سعی می کردن ندیده بگیرمشون و به خودم می گفتم شاید این شخص برام اینقدر مهم نیست که بخوام به خاطرش فکر کنم! ولی آلان فرق کرده... حس می کنم باید به همه رفتارها توجه کنم... باید به حرفها دقت کنم... باید حس خودمو دوباره فعال کنم و ببینم دور و ورم چه کسایی هستن! یه زمانی همیشه پیش می یاد که باید دقت کرد با چه کسانی در رابطه ای، باید همه چیز رو کنترل کرد... اصولا، خيلي وقتها همین کنترل رو که از دست بدی می تونه خیلی چیزها رو توی زندگیت عوض کنه... پس بهتره حواست بهشون باشه!
صدام اوومد؟ واضح حرف زدم؟ زبون دیگه ای هم لازمه یه ندا بدی سریع ردیفش می کنم!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
خیلی وقتها هم در مورد دوستهای صمیمی همین اتفاق می افتد و اگر زیاد به این حس ها توجه کنی ،خواهی فهمید که همیشه تنهایی.و خیلی ها را از دست میدی چه بهتر که بعضی وقتها هیچ حسی درمورد کسی یا چیزی نداشته باشی و اگر هم حسی هست همانجا و در همان لحظه، رودرو باشد و دیگر هیچ.
ReplyDeleteیک نکته علیرضا چرا اینقدر در مورد دوست مینویسی تحقیق چیزی
راستی صدات عالی بود
راستی من سعید هستم یادم رفت خودم معرفی کنم
ReplyDelete