Tuesday, July 26, 2011

racisme

Certains disent qu 'il y a un peu de racisme en tout être humain. Moi, je dis : Si c 'est la vérité, alors il y en a qui exagèrent. Dans ma ville, la plupart des racistes semblent avoir leurs raisons pour être ce qu 'ils sont, et ces raisons sont la stupidité et la jalousie.

Rene Maarlain, 21 ans, Espagne


Sunday, July 10, 2011

playing with your nerves

بعضی وقتها یه چیزهایی خیلی کوچیک هم می تونه روی اعصاب آدم گیتار برقی بزنه! بعضی رفتارها، بعضی نگاه ها، بعضی حرفهای حتی خیلی ساده، بعضی سلام و علیک ها، بعضی آدمها، بعضی صداها و و و . حالا چیکار کنیم با این موضوع؟ بشینیم و خودمونو بخوریم؟ بشینیم و لبخند بزنیم؟ بشینیم و تماشا کنیم؟ با جدیت جواب بدیم؟ با خشونت رفتار کنیم؟تیکه بارشون کنیم؟

نه...! راهش این نیست...

باید راه افتاد... با لبخند رضایت! رضایت از اینکه داری از اوونجا دور میشی! نباید جواب داد! نباید گفت چرا یهو داری راه می افتی! نباید توضیح داد... وفقط رفت... رفت و لبخند مرموزی به خود بگیریم!!! بعد در حال دور شدن یه موسیقی توپ بذاری و بری!



Thursday, July 07, 2011

words

دانش کلمات! بعضي ها خيلي راحت از يک کلمه استفاده مي کنن! خيلي راحت اوون چيزی رو که دلشون مي خواد سر هم مي کنن و ميگن بدون اينکه واقعا بدونن يعني چي... بعضي ها هم که ادعای خيلي زيادی دارن و فکر مي کنن همه عمق و وجود کلمه رو مي فهمن عملا هيچي حاليشون نيست! مي خونن، مي نويسن، ميگن! ولي هيچي نمي دونن... کلمه ها واقعا قدرتمند هستن و بايد بهشون دقت بشه... دقت کنيد که هر چيزی يا اسمي يا هرچي که کلمه ای اوونو مشخص کرده، اون کلمه بي دليل اوونجا نيومده! (البته اين حرفم کاملا با توضيحات بالا اختلال داره! چون همه اونهايي که گفتم که معني کلمه ها رو نمي فهمن در انتخاب کلمات خودشون مشکل دارن! پس برای فهميدن و استفاده کردن کلمه واقعا بايد دانشمند بود که اوونم زياد پيدا نمي شه!!!)
.
.
.
.
خيلي باحاله! اينقدر از خودم حال مي کنم که نگوو و نپرس... خيلي حال ميده آدم اين قدرت رو داشته باشه که بتونه با چهار کلمه يه تحول (؟ کلمه درسته؟) توی يه آدم ديگه ايجاد کنه... يعني اينکه بتونه يهو رفتار و افکار و روش کاری اونو به هم بريزه بدون اينکه حتي طرف مقابلش منظورش رو فهميده باشه! آره... حتي بدون درک مطلب!
يادتونه که مي گفتم کلمات قدرتي دارن که هر کسي نمي فهمدشون؟ اين موضوع هم در اوون مطلب جا مي گيره... جدا کار ساده اي نيست که طوری حرف بزني و رفتار کني که طرف مقابلت نه حرفت رو بفهمه و نه بتونه نتيجه درستي بگيره! فقط طوری رفتار کردی که اون شخص به جهتي که دوست داری ميل پيدا کنه و اوون کاری رو بکنه که مي خواهي که انجام بده! نه! نه! اشتباه نکنيد... هيچ ربطي به شستشوی مغزی نداره... فقط استفاده درست از کلماته!


در ضمن بله! بنده ادعا مي کنم که مي فهمم! مشکلي هست؟!؟!!


Wednesday, July 06, 2011

bad moves

اصولا بعضی ها عادتشونه! به چی؟ به اینکه بدون فکر و بدون در نظر گرفتن شرایط تصمیم گیری کنند! حالا با این جور آدمها باید چیکار کرد؟
اصولا کاری نمیشه کرد!!! آره... چون آزادی فردی چیزیست که باید حتما به اون احترام گذاشته بشه! و اگر طرف داره خودشو می ندازه توی گور هم نباید چیزی گفت؟ بله... چون همه ما بالاخره یه روزی میریم توی گور! از قدیم و ندیم گفتن: سوخت و سوز داره ولی دریر یا زود نداره!!!

می دونم!!! الکی گیر ندین!!!




Tuesday, July 05, 2011

to be a hero

قهرمان بودن آسونه! به محض اینکه یه کاره خوب بکنی همه بهت میگن آفرین و تشویقت می کنن و یه جورایی قهرمان میشی! ولی عملا قهرمان اوونیه که بتونه خیلی راحت در برابر سختیهای زندگی خودش مقاومت کنه... به همه چی و همه سختی ها روبرو بشه و بالاخره بتونه یه راه حلی غیر از فرار برای اون پیدا کنه!

قهرمان منم! منم که می تونم همه این کارها رو به راحتی انجام بدم و هیچ کس ازش هیچ خبری نداشته باشه! اونجچه که من از خودم نشون میدم هیچوقت اوون چیزی نیست که در واقعیت من وجود داره و یا به اون عمل میکنم!



Saturday, July 02, 2011

Comeback!

خب! شکل و شمایل روبعدا به روز می کنم!

موضع چیزه دیگریست!دیشب کاملا برای اولین بار توو عمرم کاملا blackout کردم و هیچی یادم نمیاد! چرا... چرت میگم که یادم نمیاد ولی به هر حال بعد خیلی چیزها یادم نیست!

برگردیم سر اصل موضوع... موضوع اینکه که اول از همه می خوام بگم که چرا دوباره شروع کردم به نوشتن و را اینجا و نه در وبلاگ اصلی خودم که همیشه و همیشه بوده و کلی از دری وری هام توشه... اینجا همیشه خیلی مرتب تر بوده و خیلی خلوت تر از وبلاگهای دیگه ام... در ضمن آتیل و پاتیل - دو آدم فضایی که همیشه برام موضوع وبلاگ گیر می آوردن - دیگه برگشتن به سیاره خودشون... آلان دیگه فقط من هستم... خودم... و همانطور که می بینید my weblog, my business. پس دیگه هر چرت و پرتی که خواهید خواند مستقیما از نظرات خودمه... خوده خودم!

و بالاخره موضوع نوشته امروز... چه چیزی داغتر از Facebook؟
آره.. مدتیه که داریم همه ماها توی این دهکده مجازی برای خودمون زندگی می کنیم و می چرخیم و بازی می کنیم و chat می کنیم و لاصه خیای کاهای دیه... ولی یه نکتته ای هست که می خواستم بهش اشاره ای کرده باشم!
توی Facebook بین ما ایرانی ها موضوع های بحث و خبر خیلی داغه... ولی یه موضوعی هست که از همه داغتره... و اوونم خود ما هستیم! منظور؟ منظور اینکه توی این دهکده مجازی همه می خوان به نحوی زمین دار بشن!!! آره... زمین دار! یعنی اینکه می خوان ثابت کنن که وجودشون با ارزشتر از بقیه کاربران است! کمی دقت کنید... تعداد گروه ها روز به روز بیشتر میشه و جالب اینکه اوونی که از همه بیشتر پرخاشگری می کنه بیشتر هم طرفدار داره! چرا باید عبه این موضوع عادت کنیم که همیشه با هم در رقابت باشیم؟ چرا یاد نمی گیریم که مثل بقیه ملتها در کنار هم باشیم؟ آخرش هم ببینید که که چه جنگی بین خود این گروه های Facebook راه خواهد افتاد...

فعلا همین...! زیاد نیست! فقط یه بازگشته!

دوست داشتن یا نداشتنش هم مهم نیست! اوون چیزی که مهمه اینه که من برگشتم و خواهم بود!